از دید من

اصلا دلم نمی خواد اینجا هم بحث کنم.همون بچثای تکراری همیشه رو که هیچ وقت هم نتیجه نمی گرفت.ولی مجبور میشم یک چیزایی رو بگم.دیگه هم نمی خوام از دلخوریام بگم این اخرین باره.

بر خلاف گفته موش اگر شک از  من بودعلتشم اون نبود.اون عروسی هم بی تاثیرنبود ولی فقط واسه یک مدت کوتاه.اونم نه به خاطره رفتنش بلکه به خاطره فیلم بازی کردنش.خیلی اتفاقهای ریز ریز میوفتاد که همه رو هم جمع شد و منو به اون مرحله از شک انداخت.

اگه منشی شرکت زنگ میزد مشکلی نبود ،مشکل اینجا بود که منشی شرکت وقت و بی وقت حتی شبا زنگ میزد و من از قبل شنیده بودم که یک ارتباط غیرکاری هم بوده قبلا. راست و دروغش رو نمی دونستم ولی وقتی میدیدم که خانم منشی وقتهای غیر کاری هم زنگ میزنه جای تعجب داشت برام.

دختر عموی خانم کشک اگه زنگ میزد و من ناراحت میشدم واسه این بود که اونم مرتب زنگ میزد.برای موش گل میفرستاد و از همه مهمتر اینکه قبل از من اون دوست دختر موش بود و اینکه طبق گفته خود موش هنوز تلاش میکرد که دوباره باهاش دوست شه.که شاید تا دوسال برنامه همین بود.

یک  دفعه ازگیل سر زده اومد پیش موش و دید داره با یک دوست قبلی دیگش داره دل میده و قلوه میگیره که اره چرا دیگه یادی از ما نمیکنی؟!

اینا ارتباطهای عادی دیگه.

دودر کردنها و پیچوندنه تلفن،رفتن پیش اچک و جواب ندادن تلفن ...

حالا فکر میکنید واقعا اون عروسی باعثش بوده و یا اتفاقهایی مثل این تلفنها؟؟؟

دیگه نمیخوام اینجا بنویسم.یاداوری خاطرات اذیتم میکنه.

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
delphica چهارشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ق.ظ http://delphica.persianblog.com

ازگیلکی ، این تلفنا و عروسی و موارد مشابه رو از تو که پنهون نمی کرده اولش ، وقتی دیده حساس شدی دیگه چیزی نگفته ، مطمئن باش اگه مسئله خاصی بود از اول میپیچوند و همه چیز رو پنهون میکرد :)

دلپیکا جون من در صداقت اقا موشه شک نداشتم.و در واقع عاشق صداقتش بودم.
ولی فکر میکنم میتونست جوری رفتار کنه که دیگه اون ارتباطها نباشه و منم کمتر ناراحت شم.وگرنه من میدونستم که خود موش شخصا هیچ منظوری نداره و من رو دوست داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد