درک

از دیروز تا حالا خیلی فکر کردم،شاید برخوردم کاملا عجولانه بود و دلیلی برای ناراحتی و عصبانیت وجود نداشته.به قول موش هر ادمی مختار نظرات خودش رو بنویسه و دیگری هم اگه نظر مخالف داشته باشه می تونه از نظر خودش اون قضیه رو تحلیل کنه .خوبیه نوشتن  این وبلاگ اینه که  اینجا دیگه جبهه گیری  معنی نداره و هر دوی ما شاید خیلی از نکات مبهم دوستیمون رو متوجه بشیم و درسی باشه برای جفتمون و شاید دیگران در زندگی اینده.

به هر حال حرفم رو پس میگیرم و دوست دارم بازهم اینجا بنویسم.

 

میدونید به پست قبلی خودم و موش هم فکر کردم.از یک دیدگاه دیگه به قضایا نگاه کردم.اینجوری برداشت کردم که موش فکر میکنه که از اینی که خودش میومده و مسایل رو برای من تعریف میکرده من سو استفاده کردم.در حالی که من همیشه بابت این صداقتش توی دلم تحسینش میکردمو شاید یکی از عاملهلی عشق من به موش همین صداقتش بوده.شاید ایراد کار من اینجا بوده که هیچ وقت این تحسین رو به زبون نیاوردم و اینکه دلیله ناراحتیهام رو به خوبی و واضح  بیان نکردم و موش هم برداشت خودش رو کرده و دیده خوب شاید ناراحتی من بی مورد بوده.و من قدر صداقتش رو ندونستم.

در واقع  چیزی که  توی دنیا وجود داره اینه که زن و مرد تفاوتهای کاملا فاحشی در رفتارها و برداشتهاشون دارند که در واقع هر کدوم هم کاملا حق دارند.منتها ادمهایی موفقند که بتونند این تفاوتها رو درک کنند و از دید دیگری هم به مسائل نگاه کنندو به خاطره دیگری یکسری گذشتها داشته باشند و نخواند حتما از موضع  قدرت برخورد کنند.

کاری که شاید هیچ وقت ما نکردیم.و واسه همینم همیشه از هم گله داشتیم و فکر میکردیم تفاهم نداریم.

مثلا من توی این چند موردی که توپست قبلی مطرح شد نتونستم به موش بفهمونم که چی منو ناراحت کرده و اونم اعتقاد داشت که کارهاش بی منظور بوده و من دارم اشتباه میکنم.

مثلا من میدونستم که اقا موشه واقعا تریپ خاصی با دختر عموی خانم کشک دیگه نداره و اگه میخواست داشته باشه خوب با همون میموند و دلیلی نداشت که با من باشه.چیزی که اذیتم میکرد این بود که موش که واقعا منظوری نداره چرا به طور قاطع با اون برخورد نمی کنه که اون دیگه به خودش اجازه تلفن زدن نده.و موش هم میگفت به من چه اون زنگ میزنه من که نمیزنم.

راست میگفت اون زنگ میزد نه موش ولی اگه موش از اول مثل  بار اخر با اون خانم برخورد کرده بود شاید اون دیگه زنگ نمیزد و شاید خیلی از حساسیتهای که از این جریان نشات گرفته بود و نه عروسی از بین میرفت.

این ناشی از غدیت جفت ما بود که نخواستیم خودمون رو جای دیگری بزاریم و به اونم حق بدیم و از دیده دیگری به قضیه نگاه کنین.موش حق  داشت و درست میگفت.منم حق داشتم و درست میگفتم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد