تابستان سخت

موش هرچند وقت یکبار تلفن های بی ربط داشت ...

اما این موضوع ازگیل رو اذیت می کرد...

در این وسط یکی از دوستان اون طرفی هم همیشه دردسر درست می کرد ...

شاید هم موش دچار سوء تفاهم بود ...

یک شب در پستو ٬ دیدن دکتر ٬ خیلی سعی کرد به روی خودش نیاره ... موشهای مردادی خیلی حسودن اونهم توی احساسات ... شکی در بین نبود فقط و فقط حسودی ...

موش حتی به برادر از گیل هم حسودی می کرد ...(نگین چه موش خلی )

حتی خود موش هم فکر نمی کرد که انقدر به ازگیل وابسطه شده باشه ...

آخرین سفر تنهای ازگیل بدون موش فرا رسید ...

موش خیلی براش عادی بود ...

یک هفته دوری ... وای خیلی سخت بود ....

می دونید جالبه ٬ شما ممکن هساش معشوقتون رو در یک شهر مدتی طولانی نبینید ٬ اما کافیه فاصله زیاد بشه و اون وقته که مثل موش دوره خودتون می چرخید و اذیت میشید ....

ازگیل آمد ...

خیلی دیر بود ...

اما زود خودشو به موش رسوند ....

به به موش نو نوار شده بود ...

دوستان کلا عوض شده بودند ...

یکی مالزی رفته بود ... یکی دلخور رفته بود .... یکی یک هو رفته بود ... یکی نادوست بود ...

ازگیل بیشتر تنها شده بود ...

موش رو بعضی دوستی هاش پا فشاری می کرد ....

اما بوی دوستی های جدید می اومد ...

چه دردسر بزرگری از یکی از دوستی های جدید در راه بود ........... (تا بعد)

 

نظرات 1 + ارسال نظر
یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:42 ب.ظ http://rue.blogsky.com

می تونم درکت کنم.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد