!!؟

این چند وقتی که داریم وبلاگ مینویسیم یک چیزی خیلی جالبه برام و اونم اینه که یکسری از مطالبی که گفته شد در زمان خودش واقعا برای موش و ازگیل ازار دهنده بوده .وشاید حتی تا مدتها بعد ،تا همین اخرای دوستی هم اینجوری به نظر میومده که چقدر این دونفر باهم مشکل داشتند.الان که به مسائل نگاه میکنند انگار یکجور دیگه دارند نگاه میکنند .مثلا به نظر ازگیل خیلی از اون چیزهای ناراحت کننده اصلا چیزی نبوده.در واقع اصلا مشکل نبوده.حالا چرا در اون زمان اونقدر ازارش میداده نمیدونم.

جالب اینجاست که هر کدوم از اون دونفر(موش و ازگیل)فکر میکردند که طرف مقابلشون مشکل داشته و خودش بی تقصیر بوده ،در حالی که تو این چند تا مطلب جفتشون الان بر عکس فکر میکنند و حق رو به طرف مقابل میدند!!! جاهائی که حق خودشون میدونستند رو الان حق طرف مقابل میدونند.

میدونید این خیلی طبیعیه که دونفر که تازه دوست میشند شاید تا مدتها حتی تا یکسال بعضی هم بیشتر و بعضی کمتر(تا زمانی که واقعا احساس دوست داشتن و دوست داشته شدن بکنند)یکسری   چموش گریها و شیطنتها  و لجبازیهای  خودشون رو دارند .حالا چرا این اون زمان برای اون دوتا قابل درک نبوده خدا داند تازه اونم اون دوتا که واقعا هم کاری نکردند و وفا دار بهم بودند و همدیگر رو دوست داشتند.

من فکر میکنم از دو جا این مساله نشات میگرفت.یکی اینکه جفتشون ادمهایی بودند که همیشه حرف حرف خودشون بوده همه جا و همیشه توی جمعها در دوستیهای خودشون مطرح بودند و یکی هم دخالتهای دیگران.

اخه میدونید دوستای دور و بر خیلی تلاش میکردند که یجورایی میونه ازگیل و موش رو بهم بزنند.چونکه میدیدند که موش و ازگیل همیشه باهمند و در نتیجه نمیتونند مثل سابق با اونا ارتباط داشته باشند و سرویس بدند بهشون.

همیشه یکی بود که اون وسط سنگ اندازی کنه .الکی حرف بزنه ،دری وری بگه و شر به پاکنه.در واقع نکتهای که این وسط هست اینه که موش و ازگیل فقط فقط به خاطره دیگران باهم دعوا میکردند.شاید علت اون همه شر حسادت دورو بریا به دوستیه قشنگشون بود.

خیلی کم پیش میومد  وقتی دعواشون میشد یکی ازین دوست نماها واقعا بخواد که اونا یاهم اشتی کنند تازه خوشحالم بودند که دوستشون رو بدست اوردند.

البته ایین ایراد خودشون بود که ساده بودند و نمیفهمیدند که هیچ کس خیرشون رو نمیخواد.

میدونید هرچی که فکر میکنم نمیتونم دلیلی پیدا کنم که بگم این مشکل و به این دلیل باعث جداییشون شدا. لبته یک مشکل بودا اونم شکهای زیادی ازگیل و شاید عدم احساس امنیتش بود. فقط همین .اخه اولش که تموم شده بود   به نظر میومد خیلی مشکل هست ولی الان به نظر من نه.چونکه واقعا مشکلاتشون در مقابل دیگران اصلا مشکل نبود .و اشتباه بزرگشون اتین بود که خیلی راحت میومدند و همه چیز دوستی و اختلافشون رو واسه بقیه تعریف میکردند.مردمم که تنشون میخاره واسه این چیزا.

شاید از خوشی زیادی و بی مشکلی اینقدر با هم درگیر بودند.

ولی من اینو هنوز نفهمیدم که چرا این دونفر که الان متوجه اشتباهاتشون شدند وخیلی راحت با کمی فکر کردن دارند حق رو به طرف مقابل میدند در اون زمان نتونستند و بشینند و مثل دوتا ادم فهمیده مثلا مشکلاتشون رو حل کنند.؟!؟!ظاهرا جفتشون ادمایی با درک بالا هستند و چرا اون موقع نبودند خدا میدونه!شاید از غدیتشون و لجبازی و کله شقیشون بوده.

گرچه همه ما ادما عادت داریم وقتی که کار از کار میگذره تازه به فکر فرو میریم.

شماها اینجوری نباشید و واسه دوست داشتن و ارتباطتون وقت بزارید تا  اخرش رابطتون مثل  موش و ازگیل نشه

 

نظرات 3 + ارسال نظر
یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین دوشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:28 ق.ظ http://rue.blogsky.com


ندارد ساغر هستی به جز زهر پشیمانی....

شمیلا و فرهاد دوشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:05 ب.ظ http://khalvatgah-yek-ashegh.blogsky.com/

سلام با عرض پوزش از شما بابت تاخیر این مدت که نتونستیم خدمت برسیم
امروز آپ کردیم
همه مطالبتون را خوندم
خسته نباشید عالی بود
خوشحال میشیم به ما هم سربزنید

امیر سه‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:53 ق.ظ http://amir59.blogsky.com

سلام من تمام مطلباتون و می خوانم
خیلی عالیه
سعی می کنم از تجربیاتتون استفاده کنم.
راستی این موش تو سورپرایز کردن بد جوری استاد ها یه چیز جالب لزش یاد گرفتم آخه من عاشق سور پرایز کردنم .
موفق باشید و. راستی یه سوال
چی جوری بگم





راه برگشت ندارید ؟ چرا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد